می خواهم رک باشم.
زمان هایی در زندگی هست که به خودت می گویی حقت بود.
با تمام وجود لمس می کنی تیغ عدالت هستی را
اما در عوضش چه دل گرم می شوی از ذات دادگر هستی... حتی اگر محکوم خودت باشی
گاهی اینطور به قضایا نگاه می کنم. چون دلگرمی با خود امید می آورد و امید هم ادامه راه را ممکن می سازد
(اشتباه نکنید این موضوع زمینه های مازوخیستی ندارد)
زمان هایی در زندگی هست که به خودت می گویی حقت بود.
با تمام وجود لمس می کنی تیغ عدالت هستی را
اما در عوضش چه دل گرم می شوی از ذات دادگر هستی... حتی اگر محکوم خودت باشی
گاهی اینطور به قضایا نگاه می کنم. چون دلگرمی با خود امید می آورد و امید هم ادامه راه را ممکن می سازد
(اشتباه نکنید این موضوع زمینه های مازوخیستی ندارد)
۳ نظر:
نگاه زیباییه...
وقتایی هست که آدم تو وجود خودش لااقل میدونه چه خبره...
نمیتونه سر خودشه کلاه بزاره
اینجاهست که پذیرش موضوع یا یک اشتباه ادمو آرووم میکنه...
.
.
دفعه ی بعدام حواس آدم بیشتر جمع میشه
.
.
فقط با شکلش خیلی موافق نیستم..صداقت خوبه اما تندی نه
حقم نبود.... منم مثل هر کس اشتباه میکنم
اینم نتیجش بود
نه اینکه فقط چوب اتهام دیگران رو ایندفه خودمون به خودمون بزنیم
باید یه فرقی داشته باشه به نظر من
اما چقدر زیباست که طبیعت یا برآیند نیروها یا خدا از طریق قوانین خیلی از کارها رو بی پاسخ نمیزاره
خوب یا بد...
مثل همون قوت قلبی که ازش گفتی
امید از نتیجه که باعث حرکت یا عدم حرکت میشه
ارسال یک نظر